وقتى حالت خراب باشد و آینده ات نامعلوم، یقینا گذشته، تو را در خود غرق مى کند و حتى به تلخى هایش غبطه خواهى خورد.
در میانه راه ایستادم
به زمان پشت کردم
و به جای ادامه آینده
که کسی در آن چشم به راهم نبود.
برگشتم و بر جاده هموار گذشته گام زدم.
سخته... دلتنگی سخته
قد یه سال برام یه لحظه
تلخه... تنهایی تلخه
بی کسی بدترین درده
بسه... خود خوری بسه
تا کی شبو روز تنم بلرزه
تو بیداری چقدر کابوس دیدم .
باید بتونم.... تنها بمونم.
ما همهمان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک جور زندان است، زندانهای گوناگون. ولی بعضیها به دیوار زندان صورت میکشند و با آن خودشان را سرگرم میکنند، بعضیها میخواهند فرار بکنند، دستشان را بیهوده زخم میکنند و بعضیها هم ماتم می گیرند. ولی اصل کار این است که باید خودمان را گول بزنیم، همیشه باید خودمان را گول بزنیم. ولی وقتی میآید که آدم از گول زدنِ خودش هم خسته می شود.
هوس سیگار کردم. ابلهانه بود. سال ها بود سیگار نمی کشیدم.
بله اما حالا دلم می خواست، زندگی همین است… اراده ی
راسختان را در ترک سیگار تحسین می کنید و بعد یک صبح سرد
زمستان تصمیم می گیرید چهار کیلومتر پیاده بروید تا یک پاکت
سیگار بخرید.
تنها نشسته ای
چای می نوشی
و سیگار میکشی
هیچ کس تو را به یاد نمی آورد.
این همه آدم
روی کهکشان به این بزرگی
و تو حتی
آرزوی یکی نبودی.