روزها می گذشتند . شب ها میومدند .
شبها میگذشتند و دوباره روزها .
ارتباطشون هر روز عمیق تر می شد .
اتفاقاتی که باید میوفتاد افتادهبود . و الان دیگه بدون هیچ اتفاقی و فقط گذشت زمان عمیقترش می کرد . زمان دقیقا همون چیزیه که میتونه همین رابطرو کمرنگ و کمرنگترش کنه .
فکر میکنم که عشق باید برات دنیارو قشنگ کنه باید آرامش بگیری . در هر مکان و زمانی . باید دلت قرص باشه .
اینا چیزاییکه عشق باید با خودش بیاره .
نگرانم .
یادمه ۹ سال پیش ی بلاگ داشتم . تا همین یک سال پیش یوزر پسوردش رو هم داشتم . این اواخر بهش سر میزدم . حالا دیگه پسوردش یادم نمیاد . ایمیل زدم بهشون و جواب ندادن . منم دیگه فالو نکردم . ۷ سال اونجا بودم خیلی براش وقط گذاشتم .
الان فقط دلم میسوزه . الان فقط میتونم از بیرون ببینمش . اون بلاگ مال من بود . الان من فقط پسوردش رو ندارم . ولی دیگه نمیتونم بگم مال من هست . واقعیت اینه که دیگه مال من نیست .
دلم میسوزه .
وضعیت ایران بده .
وضعیت شرکت بده .
من ۲ روز دیگه روز تولدمه .