عاشقش شده بود . بعد مدت ها عاشق شده بود . دیگه سنش کم نبود الان دیگه به خیلی چیزا فکر میکرد . در بدترین شرایط موجود عاشق شده بود . هیچ راه عاقلانه ای نبود که به عشقش برسه . اینو از همون اول هم میدونست . ولی شد . اون موقع که فهمید که این راه آخرش عاشقش میکنه باید این روزهارو هم میدید . و دیده بود. فقط تصمیم گرفت که خودشو بزاره تو این situation . و اشتباه خوبشو تحمل کنه . حالا دیگه به این فکر میکنه که شاید بتونه اشتباهه خوبشو ادامه بده و تکمیل کنه . فقط ۴ ۵ ماه وقت داره . این داستان همیشه مبهم خواهد ماند .