امشب دست نوشتنم گرفته. شاید یجوری بدون خواست خودم دارم جبران چت نکردن با دیگرانو پر میکنم. آقا این شایدا رو میبینی. داغونم کردن لامصبا. ته ته خودم یه چیزایی بهتر شده انگار با نوشتن. من شنونده ی خوبی هستم. شاید چون راحت تره من این انتخاب کردم. نقطه گزاشتنم بعد از هر جمله باعث تعجب یه نفر شده بود. بقیه چی فکر میکنن در این باره ؟ برام سوال بود همون لحظه که فهمیدم.
اگه آدم بخاد خودش بشناسه باید چیکار کنه باید همه رفتاراشو یجا بنویسه و دسته بندی کنه. اینطوری میشه به یه نتیجه ای رسید.
مغز یا ذهن کدومشو باید بکار ببرم با این همه فکر یا چرندیاتی که تو مغزم . خیلی دلم میخواد دوباره برم supernatural رو ببینم تا فصله ۴ دیدم ولی خب اگه بخوام ۲باره ببینم باید کم کم از اول ببینم که یادم بیاد شخصیتارو. میبینی اینا همه برام مهمه . شخصیتا ، مکانها ، زمانها ، واقعا مهمن . نمیدونم تو ذهن دیگران هم ازین چیزا هست ؟!
بیا یه امشبرو اومد زود بخوابم به زندگیم یه تکونی بدم . باز ساعت ۲:۳۰ شد و مطمعنم تا ۵ نمیخوابم. خیلی خستم ولی .روحی بیشتر با اینکه امروز برف سنگینی اومد رشت.
عه تو هم سوپرنچرال میدیدی