در میانه راه ایستادم
به زمان پشت کردم
و به جای ادامه آینده
که کسی در آن چشم به راهم نبود.
برگشتم و بر جاده هموار گذشته گام زدم.
ما همهمان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک جور زندان است، زندانهای گوناگون. ولی بعضیها به دیوار زندان صورت میکشند و با آن خودشان را سرگرم میکنند، بعضیها میخواهند فرار بکنند، دستشان را بیهوده زخم میکنند و بعضیها هم ماتم می گیرند. ولی اصل کار این است که باید خودمان را گول بزنیم، همیشه باید خودمان را گول بزنیم. ولی وقتی میآید که آدم از گول زدنِ خودش هم خسته می شود.