af5h1n blog - بلاگ افشین

Afshin_2033 ای دی اینستاگرام

af5h1n blog - بلاگ افشین

Afshin_2033 ای دی اینستاگرام

فلبداعه ۱۰

یه اهنگ بی کلام غمگین با هندزفری . مثلا a way of life - hans zimmer 

بعد یه روز بل کل غمگین یا بعد یه روز واقعا شاد . فرقی نمیکنه . تو رو میبره به اعماق فکرو خیال . میرینه به مغزت ولی مغزت آرامش میگیره.

 یه چیزیو باید بدونیم هرکی از تو گه نجاتت داد خوبتو نمی خواد . مثل گربه ای که گنجیشگو حتی شده از تو گه بیرون میاره تمیزش میگنه نوازشش میکنه ولی بعدش میخورتش . 

بنابراین well come to the jungle . 

ازینا که بگزریم . برای دپرس شدن و رفتن تو فکر عمیق باید شرایطش فرهم باشه.  شرایطش یه اهنگ بی کلام غمگینه . 

"بچه" زیاد در موردش فکر نکردم  . ولی تو یه نگاه کلی اینو میدونم که اگه شرایط مالی خوبی داشته باشه بچه بایدیه . ولی نه که دیگه داستانا و موارد خودشو داره . امروز روز جهانی آوردن بچه به محل کار یا هرجایی که والدین هستن هست . 

Kargaad . خدافظ . 



فلبداعه ۱۰

ار آن زمان که آرزو  چو نقشی از سرآب شد.  

تمام جستوجوی دل سوال بی جواب شد. 

من تو کار این زندگی موندم . 


فلبداعه ۹

Gamarjoba .

نمیفهمم . یک نفر مگه میتونه ۲ نفرو همزمان دوست داشته باشه. باید مسئله ای این وسط باشه . اینطور ابراض علاقه کردن  البته در شبکه ی اجتماعی  . تاحالا همچین چیزی برام پیش نیومده.  شاید چون تاحالا پیش نیومده من برام عجیبه .

با این همه بی اعتنایی که میکنم بازم ایطوریه . داستان چیه ؟! کم کم دارم دیوونه می شم . اگه کسی تو زندگیش نبود . اگه کسی تو زندگیش نبوود .

 This is a fucking shit life . 

به نظرم تنهاست . احتیاج داره به توجه  . به محض اینکه اونو ببینه منو فراموش میکنه  . 

منو داره کم کم میکشه  . عذابم میده  . 

اون حرفاشو زده ولی یجوری داره بر خلافش عمل میکنه . ولی حرفشو  زده . منم اگه حتی چیزی بگم ' میتونه بگه : من بهت گفته بودم  . 

GAROCHERA من فک میکنم داستان تموم شده و کشش دادن آسیب بیشتری میزنه به من  . 

کلا که بگذریم ازین داستان  . دوباره دارم روزهای بی هدفی رو میگذرونم  . کم کم دارم فک میکنم کلا زندگب بی هدفه و فقط بعضی روزا یه سری نقطه ی مشخص تعریف می کنیم تا بش برسیم  . 

دلم هوای باتومی  کرده . برم ۲ تا آبجو بگیرم.تو صاحل دم غروب با آستین کوتاه و شلوارک بشینم   . شاید شب هم دم صاحل بخوابم  . سری بعد این پست یه مطلب دیگه می نویسم یه مسائلی هست که باید اونجا گفته بشه   . 


فلبداعه ۸

همیشه ضربه خوردیم از نداری. هرکی نداره ضربه خورده. این حرفا میدنم در مقابل کسایی که حتی نون شب شون رو ندارن جوکه . ولی خوب اینطور هم که نمیشه بقیه دم نزن. بقیه هم می خوان خالی شن. 

خوشحاله چون با دوستش بوده دو روز. انقد خوشحاله که ندیدم دوروبرم تو این چند ماهه یکی انقدر خوشحال باشه. 

چندین روز قبلش ناراحت بود انقدر ناراحت بود که احتمال میدادم قش کنه. دلش کوچیکه.  من اضافه بودم میدونم . ولی براش مفید بودم اتفاقات زیادی رو تجربه کرد.  این اتفاقات خیلی چیزا بهش یاد داد. منم که مثل موش آزمایشگاهی  .

میدونی خسته شدم از بس که دومین نفر بودم. همیشه دومین نفر . البته چیکار میتونم بکنم که اول باشم. شرایطش رو هیچوقت نداشتم.  نمیدنم احتمالا الان جمله هام احساسات قاطیشونه. نمیشه آدمارو فهمید. اصلشون رو نمیشه فهمید. 

سن ام داره زیاد میشه. و من هنوز همه ی کارا و اتفاقاتی که برام میوفته رو میزارم پایه تجربه. 

بسه دیگه. دیگه تجربه بسه. 

فلبداعه ۷

I am in seriously shit

چه زندگی ایه که حتی نمیتونی ب خودت اجازه بدی به روز های خوبی که در آینده امکان داره داشته باشی فکر کنی. مگه چند نفر تو کل زندگی دوستت دارن یا چند نفرو تو دوست داری. 

خیلی سخته از صفر شروع کنی و چند سال تلاش کنی و هنوز صفر باشی . ریدم تو این زندگی پروستا. 

I know its hard 

فلبداعه ۶

هرکدوممون یه آرزو هایی دارم که برای رسیدن بهش حتی تلاش هم نمیکنیم حالا به هر دلیلی شاید یکی از دلایلش به دور از انتظار بودنشه. من نزدیک بود به یکیشون برسم خیلی نزدیک بود. نرسیدم. شاید این نرسیدن بهش بوده که مهم ترش کرده.  شاید هم اگه بهش میرسدم وضعیت خیلی بهتر میشد یا شایدم بدتر. نکته اینه که هیچکی هیچوت هیچی نمیفهمه. میفهمی هیچکی هیچوقت هیچی. اصلا مگه مهمه .... نمیدونم 

روال به سمت خوبی نمیره. کار های اشتباهی داره صورت میگیره. من  کم کم دارم می ترسم. امروز ۸ آگوست ۲ماه دیگه چی میشه. ۲ ماهو خوردا دیگه من کجام. چیکار دارم میکنم. 

هیچوقت دوست نداشتم یکی راجعبه یکی دیگه با من حرف بزنه. این روزا همش این مسئله داره تکرار میشه. همش هر روز. بدتر از همه وقتی که میرم یه نخ سیگار روشن کنم دقیقا همون جای لعنتی. اصلا نمیفهمم چرا باید در این مورد با من صحبت کنه. لامصب اومدم اینجا یه چیزایی بنویسم که شاید بعدها بخونم حالم بد نشه کافیه. الان ولی صد درصد میدونم دوست ندارم این پست لعنتیه فلبداعه ۶ رو بخونم.  همین الان که دارم اینو مینویسم اون اتفاق بد در حال افتادنه. دلم برای سال.. تنگ شده . خیلی . دوس دارم بغلش کنم چند ساعت فقط بغلش کنم. زندگی هی منو به سمتی میبره که به چیزایی که میخوام نزدیک بشم ولی نرسم.  پس کی وقتش میرسه. 

۲تا اهنگ قدیمی. بهترین روزای عمرم با تو ام. اونی که میخواستم. 

شاعر میگه : ببین چگونه در میانه ول معتلیم . 

بعضی وقتا به تهران و زندگی سگی جدید فکر میکنم. به نظرت زندگی سگی مگه فرق میکنه کجا باشه ؟

ولش دیگه حال ندارم. من رفتم .


فلبداعه ۵

استرس دارم. فک میکنم که الکی استرس دارم .

 الکی دورغ میگیا. 

 کصافتا گولم زدم.  

شوتا . واخو . گلا  . تئو. تاتیا.  با این آدما آشنا شدم. اینا در حال زندگی کردنشون بودن . حتی اگه من باهاشون آشنا نمیشدم. اگه هیچوقت به اینجا نمیومدم.  مطمعنا هیچ وقت هم نمیدیدمشون و هیچوقت هم برام مهم نبود که بعدها چه چیزی براشون پیش میاد.  در حال حاضر ولی مهمه.  شاید مثل یک سری از آدما که قبلا باهاشون آشنا شدم که الان دیگه حتی اسمشون و خودشون هم یادم نیست.  اینام مثل اونا بشن. 

زندگی عجیبه. چرا آدم هارو باهم آشنا مینه و بعد از زندگیه هم میکشه بیرون.  

پس کی قراره یه زندگی ثابت با آدمایی که دوسشون داریم داشته باشیم. نمیفهمم.

  راستی چرا ما از درصد کمی از مغزمون استفاده میکنیم.  

 خوابم میاد . مثل اون کسایی که بعد ازینکه تیر خوردن دکترا بهشون میگن نخواب چون اگه بخوابن میمیرن.  

دکترا  آدم هستن. تراوشات